loading...
آپارتمان نشین ها
اجاره نشین بازدید : 6 پنجشنبه 27 تیر 1392 نظرات (0)

 (خدايا خودت كمك كن)

سلام بچه ها خوبين؟ منم خوبم مرسي! ديگه چه خبرا؟ مامان بابا خوبن؟! (بالا انداختن ابرو، لطفا بگيريد قضيه رو) 

بچه ها مامان پاپام الان اينجا كنار من هستن  از وقتي اين تبليغه نشون داده ميگه در دنياي مجازي هم كنار فرزندان خود باشيد والده ي محترم ما نيز الان اينجوري زل زدن مانيتور!

بچه ها حالا بعدا ميام يه داستاني رو براتون تعريف ميكنم

شترررررررررق! بابام: كدوم داستان؟؟؟  ازون داستانا؟!

مامان: بگو ديگه زليل مرده  

من  ‌ آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآي گوشم! ول كن مامان...

بابام  

مامانم  

مامان جون، بابا جون اجازه هست لااقل يه خدافظي كنم با بچه ها؟؟؟

مامان بابام : زودتر بچه ی ي بووووووووووووووق و بيــــــــــــــــــــــب!  

من  بچه ها آي اَم كامينگ سوون!  

مامان بابام: آهان! پس قضیه که گفتی همین بچه کره ایه آره؟!!!!

من  

پ.ن

يعني فيلماي پورنو به اندازه اين تبليغ ناصحيح بدآموزري نداشته! بغرعااااااااااااااااان


اجاره نشین بازدید : 6 پنجشنبه 27 تیر 1392 نظرات (0)

پسرك بعد از ديدن فيلم "من ترانه 15 سال دارم" بي تاب شد و آمپر كنجكاويش بالا زد! پدرش را پرسيد: بابا! بچه چطور به درون شكم مادرش مي آيد؟؟!
پدر با شنيدن اين جمله روزنامه را شوت كرد و با نگاهي به اين سو آن سو (كه نكند كسي باشد) دست بچه را گرفت و به داخل حيات برد... درون حيات يكي از بوته هاي گل سرخ را نشانش داد و گفت: ببين پسركم! اين گل در ابتدا يك تخم كوچك بوده! سپس آن را در زمين كاشتيم، آنگاه او را آب داديم و اكنون بزرگ شده و تو نظاره گر آن هستي. من نيز تخم تو را درون شكم مادرت گذاشتم و تو آمدي گل پسر بابا! (ماچ از پيشاني)
پسرك اما متعجبانه پرسيد: با دست كاشتي يا بيلچه؟! پدر كمي رنگ از رنگِ رخسارش عوض شد و جواب داد: با يك نوع بيلچه ي مخصوص!
پسرك با لبخندي گفت: پاي من هم آب دادي بابا؟! پدر :|  آره عزيزم آب هم دادم
پسرك همي دوباره پرسيد: با آب پاش بود يا با شلنگ؟! اين بار پدر عصباني شد و نگاه تندي كرد... پسر گفت: ببخشيد ناراحتتان كردم ولي دوست داشتم بدانم :(  پدر گفت: با شلنگ پسرجان
پسرك گفت: شرمنده پدر اما خودتان آب داديد يا مش رحمان باغبان؟!

+


پ.ن
ماهيت و اصل قصه از من نبود اما طراحي صحنه، دكور، سينه موبيل(!)، فيلمنامه و كارگردانيِ هنري و مجازيش با خود من بود :)
اسم فيلمم هست" ندانستن لزوما عيب نيست :( "

 

اجاره نشین بازدید : 3 پنجشنبه 27 تیر 1392 نظرات (0)

روزی شیخ بر منبر نشسته و از برکات ماه رمضان سخن می گفت و مریدان نیز حلقه زده بودند و از افاضات ایشان استفاده همی بردندی...

یکی از مریدان دست بالا برد و اذن سخن خواست. گفت: یا شیخ مگر نه این است که ما همه در این دنیا مسافریم؟ شیخ فرمود: صدالبته چطور؟؟ مرید: پس روزه بر مسافران واجب نیست!

شیخ

مریدی دیگر از انتهای مجلس گفت: یا شیخ! من پارسال دو روز ابتدایی را روزه نگرفتم و چون دیدم میتوانم نگیرم دیگر روزه نگرفتم! شیخ

مریدی دگر فریاد برآورد که: یاااااااااااشیخ! من شب ها تا بهنگام سحر بیدارم و بعد از بخور بخور سحری به خواب روم تا 3 بعد ازظهر! سپس پای نت هستم تا 7 غروب و آنگاه بیرون میروم و نانی خاشخاشی میخرم برای افطار... آیا عیبی مرا فرا گرفته؟؟ شیخ دندان قروچه ای کرد و گفت تو مریضی ای مرید!! مرید بلافاصله گفت: پس دیگر روزه نمیگیرم چون جلسه قبل فرمودید روزه بر افراد مریض واجب نیست! شیخ

شیخ حیران و سرگشته از نافرمانی مریدان سخت عصبانی شده بود  و گفت: اف برشما! 29 دوتا شیش! چیز است...مریدان! نه عذر میخواهم زُشک که هست یه چیز دیگه س!! نه مرا ببخشایید ... ییییییییییییییییه برنامه ببینیم، یییییییییییییییه برنامه ببینیم!!! شیخ که کف از دهانش بیرون زده بود در آخرین کلماتی که به زبان آورد گفت:کلاژن... افزایش آلانتویین...! و سپس درحالی که از خود بیخود بود گفت: دلم را شکستید، بروید حالش را ببرید! با من نماندید، بروید حالش راببرید!

مریدان نیز همه از این اولتیماتوم و رنج شیخ یقه ها دریدند و روزه ها بشکستند وسر به بیابان گذاردندی...

اجاره نشین بازدید : 5 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)

آنچه تو بيني در بيني، من آن بينم در نوك انگشت! آره گلم...

اگه رفتي وبلاگ يه پسري ديدي با دخترا سرسنگين برخورد ميكنه و خنثي تشريف داره بدون دوس دختر لاتي داره كه دوتا چپ وراست نثارش كرده و فرموده اصلا خوشم نمياد با اين دختره ي بيــــــــــب دم خور ميشيااااا! ديگه هم حق نداري بري وبش! پس اگه يه پسري يهو پاش از وبلاگتون بريد گوشي دستتون باشه!

اگه رفتي وبلاگ يه دختري ديدي همه رو خطاب ميكنه داداش يعني بفهم من يه دوس پسر دارم كه گفته يا جمش كن يا مراعات كن، خوشم نمياد اين همه پسر ميان بوس و عزيزدلم و ازين چيزا برات ميذارن!!! پس اگه داداشي داداشي برات راه انداخت بدون ميخواد هم بهش شماره پماره اي چيزي ندي هم بالاخره وقتي با دوس پسره قهر كرد يكي باشه باهاش حرف بزنه!

اگه ميبيني هيچكدوم ازين دوحالت نيست فكر نكن طرف بي كسه يا اومده كسي رو پيدا كنه! بدون قبل ازينكه تو بدوني وبلاگ چيه و چم وخمش كجاست طرف تا انتهاي پله هاشو رفته و مارها گزيدنش تا اومده پايين و الان ديگه براش فرقي نميكنه " يه پسر عاشق " كامنت بذاره يا " موجوجو " يا " دخملك گونه سرخ " يا " آق ياور بوقچي "...! آره گلم!

بگم؟؟ بگم؟؟؟ دِ نكنيد كاري كه واقعا بگم! حيف كه ايام، ايام شادناكيه و بوي گل سوسن و ياسمن مياد! وگرنه ميگفتم! حالا فعلا بذارين اين چند روز بگذره و صحنه ها پرشور بمونه تا بعد...


پ.ن
راستي گفتم صحنه... عجيبه ها! ما استاد صحنه سازي و سانسور صحنه ايم ولي نميدونم چرا هميشه تو صحنه ايم! خودمونيما كم مقصر نيستيم!
اجاره نشین بازدید : 1 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)

دوره راهنمايي يكي از معلم ها بود كه مارو زياتي ديگه كتك ميزد! حالا درسته من بچه شلوغ و شري بودم ولي دليل نميشد كه...بقرآآآآآآآآآآآآآآآن. خلاصه روزي رسيد كه باهاش درس داشتيم و بعضي بچه ها براش كادو گرفته بودن و منم يهويي نقشه شومي به سرم زد كه بذار براش يه كادويي بگيرم و از در محبت و دوستي وارد بشم شايد فرجي شد...
زنگ تفريح بود كه جيم شدم و رفتم سوپري سرمحل يه بسته رشته آش گرفتم! اون قديما رشته آش رو ميذاشتن تو جعبه... به يارو گفتم يه زحمت بكش كادوش كن. طرف اينجوري نگاه ميكرد خلاصه آورديم سر كلاس تا اينكه خانوم معلم اومد... بعد از برپا دادن و معلم عزيز روزت مبارك پريدم جلو يك ماچ آبدارش كردم و گفتم خانوم اجازه؟ روزت مبارك اينم هديه من براي شما كه بهتريني :دي
معلمه نميدونست تعجب كنه يا خوشحال باشه! () گفت ممنونم عزیزجان گذاشتش رو طاقچه كنار پنجره و شروع كرد به درس دادن. باخودم گفتم حالا ميبره خونه بازش ميكنه نميفهمه مال كي بوده و كي دادش بهش تا وسطاي زنگ رفتيم و اين لامصب هي چپ چپ مارو مي پاييد! آخه خيلي براش تعجب برانگيز بود كه بابا تو و اين چيزا؟؟!! شك بين دو شكش برش غلبه كرد و يهو گفت بچه ها ميخوام با اجازتون كادوي دوست خوبتون رو باز كنم! حالا من گفتم خانوم چيزه! اگه ميشه بازش نكنيد ببريد خونه باز كنيد! آخه نميخوام ريا بشه!! گفت نه عزیز جان تو بالاخره بعد مدتها سر به راه شدي و سورپرايزم كردي...حرفشم نزن! هيچي ديگه كادو رو برداشت گفت از ظاهرش كه معلومه كفشه!! (زرشششك) همين كه برداشتش صداي خش خش از توش بلند شد   گفت واي به حالت اگه چيز بدي باشه...حالا مارو ميگي
هيچي ديگه بازش كرد و ديد رشته آشه... و حالا همه بچه ها يكصدا و من و خانوم معلم
هيييييي... نميدونم چطور شد همچين تصميمي گرفت اما تا آخر كلاس و زنگ تفريح وايساد و دونه به دونه رشته هارو به خوردم داد!


پ.ن

سپاسگذارم از همه دوستام و الطاف بي نهايتشون كه مارو از ياد نبردن

به مناسبت هفته ي معلم اين خاطره رو نقل كردم... جدا از داستان و اون معلممون، معلم ها ازون دسته آدم ها هستن كه تو ذهن ها ماندگار ميشن
اجاره نشین بازدید : 6 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)

از كرامات شيخ ما اين بود كه همي جوانان را از احوالات بهشت و جهنم هوشيار مي ساخت و وعده مي داد كه...

گويند در بهشت ميوه هايي از جمله گوجه سبز و گيلاس و آلبالو و توت فرنگي همه فصول موجود است! پرتقال ها و البته گازِ پوستش درچشم كسي فرو نرود و دست ها نيز چسبناك نمي شود! خرمالو ديگر كام آدمي را گس نميكند!

گويند در بهشت داره عجب جشن و سروري!! هندزفري هايي با كيفيت هست كه نياز به سيم ندارد و همزمان ميتوانيد گوش فرا دهيد و با آن آيسپك ميل كنيد!

نقل است كه در بهشت انسان دستشوييش نميگيرد!! در بهشت مي توانيد به سبك شيرازي نماز بپا داريد===» نماز

گويند در بهشت حوري هايي بس تاپ دارد بيا و ببين! يك ليست از آنرا داديم بچه هاي بالا هك نمودند===» تماشا كنيد

جوانان! هيچ ميدانيد در بهشت كارت شارژ از بيست هزار تومان شروع شده و تا بي نهايت ميل مي كند؟! از بس كه همه چشمها پاك و طيب هستند رويشان نپوشيده ست و نياز به خراشيدن نيست! همه نيز شگفت انگيز شارژ ميشود!

آگاه باشيد كه در بهشت پيامهاي بازرگاني وجود ندارد! راحت ميتوانيد لم دهيد و فيلم سه ساعته را بدون سانسور ببينيد! يعني حوري است كه هي از زير دست و پايتان پوست تخمه جمع كند!

حتي در بهشت قسمتي هست كه ميتوانيد از بر و بچ جهنمي دعوت بعمل آورده و از آنان انتقام گيريد!

و اما نوگلان محفل من بدانيد و آگاه باشيد كه آن سوي بهشت جهنمي است...

گويند در آنجا هربار كه رمزي را زده و قصد شارژ گوشيتان كنيد خواهيد ديد كه نويسند: مشترك گرامي! اين كارت شارژ قبلا استفاده شده است! استفاده هم نشده باشد زحمت نكش شارژ نميشود!! و اين بد شكنجه ايست براي مزاحمان تلفني در اين دنيا!

اساتيد و معلمان كه قرار بود پرچم دار شغل انبياء باشند در جهنم، سر كلاسِ درسِ (مراقبت هاي ويژه از مارگزيدگي جهنمي) خطاب كنند كه "خسته نباشيد" و دانشجويان همي پاسخ دهند نه استاد ما خسته نيستيم به درستان ادامه دهيد!!

وامصيبتا كه در جهنم همسايه ها نذري كه آورند همانا آش آهن پخته و كاكتوس تازه باشد با تزئين مقداري باروت روي آن!

مرا ببخشاييد عزيزانم اما يكي از صبحانه هاي معروف دوزخ را از بچه هاي بالا دانلود نمودم تا ببينيد و از الان به فكر رستگاري باشيد!  ===» صبحانه

جانم بفرماييد؟؟ از حوريان جهنمي سوال كرديد؟؟ دست بر دلم نگذاريد كه خونابه است...! آري در آنجا نيز حوري هست اما نه آن حوري ها! دو نمونه ديگر از حوريان موجود در آنجا را از طريق چت روم 124 اسفل السافلين شِير كردم كه ميتوانيد ببينيد 1 ،

اين را گويم و سخن تمام كنم كه پسران را هر شب محتلم زدگي دچار و دختركيانِ جهنمي از ماهيانه به يك روز درميان عادت شوند!

 

پ.ن

اميد آنگه همه بهشتي شويم صلواااااااااااااااااااااااااااات!

* و اما حديث اين پست: آناني كه لذت هاي زندگي را به هواي بهشت از خود دريغ مي كنند حتي قابل ترحم هم نيستند!

اجاره نشین بازدید : 3 چهارشنبه 26 تیر 1392 نظرات (0)

پسـر : دوسـت دارم

دختـر : خـفه شـو

پسـر : عاشـقتـم

دختـر : خفـه شـو

پسـر :ميميـرم واسـت

دختـر : خفـه شـو

پسـر : فدات شـم

دختـر : خفـه شـو

پسـر : نوکرتـم و خاک زير پاتـم

دختـر : خفـه شـو

پسـر : زنـم ميـشي

دختـر : جـدي ميگـي ؟

پسـر : خفـه شـو

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 136